الهی...
با خاطری خسته ،
دلی به تو بسته ،
دست از غیر تو شسته ،
در انتظار رحمتت نشسته ام...
می دهی کریمی...
نمی دهی حکیمی...
می خوانی شاکرم،
میرانی صابرم،
الهی...
احوالم چنان است که میدانی ،
اعمالم چنین است که میبینی ،
نه پای گریز دارم و نه زبان ستیز ،
الهی...
مشت خاکی راچه شاید ، از او چه براید ، با او
چه باید؟
یا ارحم الراحمین
یا غیاث المستغیثین
التماس دعا
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۲۷۸/۱۰/۱۱ ساعت 0:0 توسط غلام حلقه به گوش
|