نايبان حضـرت مهدى(عج)


نايبان حضـرت مهدى(عج)  

مشهورتـريـن منـاسبت ماه شعبـان تـولـد حضـرت صـاحب الزمـان حجه بن الحسن(عج) است.

اين ماه همچنيـن با وفات دو تـن از نايبهاى حضـرت مهدى(عج) نيز مصادف است.

از ايـن رو, با مرورى بـر كتاب ((الغيبه)) شيخ طـوسـى به معرفـى چهره چهار نايب حضرت (عثمان بـن سعيد, ابوجعفر محمد, ابوالقاسـم حسيـن بـن روح, ابـوالحسـن علـى بـن محمـد سمـرى) مـى پـردازيــم.

نـوابـى كه در طـول 69 سال غيبت صغرى هـدايت شيعيان را بر عهده داشتند.

ابوعمرو عثمان بن سعيد عمروى

عثمان بـن سعيـد از ياران امامان پاك; علـى النقـى و حسـن عسكرى (عليهما السلام) بـود. از طرف آن دو مورد تاءييد قرار گرفت و به شيعيان معرفـى شـد. ((احمد بن علـى بـن نـوح)), به نقل از ((محمد بـن اسماعيل)), مـى نـويسد: در سامرا به حضـور امام عسكرى رفتـم.

گروهى از شيعيان در حضورش بـودند. خادم حضرت وارد شد و گفت: اى آقا, گروهـى (مسافر) گردآلـود به خانه آمـده انـد. حضرت فرمـود: آنها گروهى از شيعيان يمنى هستند. برو, عثمان بـن سعيد عمروى را بيـاور. وقتـى عثمـان آمـد, حضـرت به او فـرمـود:

اى عثمان, بـى ترديد تـو وكيل و مـورد اعتماد مـن هستى و در مال خـدا امانت دارى. بـرو و مالـى را كه يمنـى ها آورده انـد, بگيـر.

گفتـم: سـوگنـد به خـدا, عثمان از شيعيان و برگزيده هاى شماست و شما به آگاهى ما, در اين باره كه او اميـن بر اموال الهى و وكيل و مورد اعتماد شماست, افزوديـد. فرمـود: آرى, چنيـن است. شاهـد باشيد كه عثمان بـن سعيـد عمروى وكيل مـن و فـرزنـدش محمـد وكيل فرزندم مهدى است.

مالك بـن فزارى نيز به نقل گـروهـى از شيعيان, مـى گـويـد: امـام عسكرى, در مجلسـى كه چهل تـن از شيعيان بـراى كسب اطلاع در باره امام بعد از وى به حضـورش رسيده بـودند, حضرت حجت را, كه كودكى ماه سيما و شبيه پدر بود, نشان داد و فرمود: شما پس از ايـن او را نمى بينيد.

بنابـراين, آنچه عثمان مـى گـويد, بپذيـريـد كه او جانشيـن امام شمـاست و نيـابت به او سپـرده مـى شود.

دليل ديگر بر نيابت عثمان بـن سعيد ايـن است كه نامه و تـوقيعات حضـرت صـاحب الامـر كه به وسيله عثمان بـن سعيـد و پسـرش محمـد به شيعيـان مـى رسيـد, به همـان خطـى بـود كه در زمـان حيـات امـام عسكرى(ع) نـوشته مى شد و مردم با آن آشنا بـودند. به هميـن سبب, شيعيان در عدالت و امـانت پـدر و پسـر تـرديـد روا نمـى دارنـد.

عثمان بـن سعيد در حـدود سال 265هـ .ق وفات يافت و آرامگاهـش در سمت غربـى مدينه السلام ـ بغداد ـ در خيابان ميدان واقع است. شيخ طـوسـى در ((الغيبه)) مـى نـويسـد: مـن قبرش را در مكان ياد شده ديده ام.

ابـوجعفـر فـرزنـد عثمـان بـن سعيـد عمروى

وى دوميـن نايب حضرت حجت(عج) است. و پـس از وفات پدرش, بر اساس بيان آشكـار امـام عسكـرى(ع) به ايـن مقـام منصـوب شـد. نامه و تـوقيعات بسيار بر صدق و امانت و درستى ادعاهاى او دلالت مى كند. از جمله مـى تـوان به روايت عبـدالله بـن جعفـر حميرى اشاره كرد. عبدالله مى گويد:

از طرف امام زمان به مناسبت وفات عثمان بـن سعيـد, نامه اى بـراى فرزندش ((محمد)) ظاهر شـد كه در آن آمـده بـود: ((انالله و انا اليه راجعون)). پـدرت سعادتمندانه زندگـى كرد و با افتخار وفات يافت. خـدايـش رحمت كند و به اوليا و سرورانـش ملحق گرداند. او هميشه در اطاعت از امـرشان كـوشا بـود و در آنچه او را به خـدا نزديك مى كرد, مـى كـوشيد. خـدا روحـش را تازه و شاداب كنـد و از لغزشهايـش درگذرد ... خـدا تـو را كمك كند, نيرو بخشـد, يارىات كنـد, تـوفيق دهـد, ولـى, حافظ, مـواظب و كفايت كننـده ات باشـد.

روزى اسحاق بـن يعقـوب به او نامه اى داد و گفت: پرسشهاى دشـوارى دارم كه در ايـن نـامه درج كـرده ام, آنها را به حضـور امــــام برسانيد.

محمـد نامه را به حضـرت رسـانـد و جـوابـش را به خط خـود حضـرت برگرداند. در بخشى از آن نامه آمده بود: محمد بـن عثمان عمروى ـ كه خـدا از او و پـدرش راضـى بـاشـد ـ مـورد اطمينان مـن است و نوشته اش نوشته من است.

يكى از دلايل راستگويى و صحت نيابت محمد ايـن بود كه توقيع ها در زمان او به همان خطـى بـود كه در زمـان پـدرش مـىآمـد. همچنيـن معجزات امام به وسيله او براى مردم آشكار مـى شـد كه عامل ديگرى در تحكيـم اعتقاد مـردم بـود. شيعيان همه بـر امانت و عدالت او اتفاق دارند; زيرا گذشته از آنكه در زمان امام حسـن و پس از آن ضمـن تـوقيعات امام عصـر ماءمـور و نايب شـده بـود; پارسايـى و درست كـردارىاش, در طـول چهل سال, جاى تـرديـد بـراى كسـى باقـى نگذارد تـا آنجـا كه علمـاى شيعه در عصـرهـاى بعد بـر نيابت وى اجماع كردند. خبرى كه ((ابوالحسـن على بـن احمد)) نقل كرده است, پـرده از پـارسـايـى, ايـن مـرد بزرگ بـرمـى دارد.

او مـى گـويد: روزى نزد محمـد بـن عثمان رفتـم, به او سلام كردم و ديدم لوحى در برابرش جاى دارد و نقاشى بر آن نقـش مى كند, آياتى از قرآن بر آن مى نـويسد و نامهاى ائمه(ع) را بر كناره هايـش ثبت مـى كنـد. پـرسيـدم: سـرور مـن, ايـن لوح چيست؟

فرمـود: ايـن براى داخل قبـرم است. مرا روى آن مـى گذارنـد. (يا تكيه مى دهند) هر روز به قبر خود مى روم, يك جزء قرآن مى خوانـم و بيرون مـىآيـم ... آنگاه روز, ماه و سال دقيق وفاتـش را به مـن گفت و اضـافه كـرد كه در ايـن قبـر دفـن مـى شـوم.

چون از نزد او بيرون آمدم, تاريخى كه گفته بـود, نگاشتـم. مدتى بعد, او بيمـار شـد و سـرانجـام در دهمـان تـاريخ وفـات يـافت.

محمـد در آخـر جمـادىالاول سـال 305 يا 304 درگذشت و كنـار قبـر مادرش در بغداد به خاك سپرده شد. بر مرقدش بنايـى ساختند كه به گفته شيخ طـوسـى[ در عصـر وى] مـردم به زيارت آن مـى شتـافتنـد.

ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى

وى, كه از صحـابه مخصـوص امام عسكـرى و وكيل و كـارگزار محمـد بـن عثمان بـود, در سـال 305هـ .ق به امـر امـام عصـر, به نيابت برگزيده شد.

حسيـن, ايرانـى نژاد و از خانـدان ((نـوبخت)) بـود. هنگام عيادت نايب دوم از سـوى حضـرت انتخاب شـد. وقتـى محمـد بـن عثمان وفات يافت, حسيـن بـن روح بقيه روز را در خانه او مانـد. خـادم محمـد بـن عثمان عصا, صندوقچه و كتابـى را, كه از محمد مانده بـود, به وى سپرد. حسين بـن روح وقتـى آنها را ديـد, گفت: ايـن عصا از آن مولايـم امام عسكرى است; صندوقچه حاوى انگشتر امامان است و قنوت ائمه در كتاب ثبت شده است. پـس از مدتى, اوليـن نامه در يكشنبه پنجـم شـوال سيصـد و پنج هجرى قمرى, از ناحيه مقدس امام عصر(ع) به وى رسيد.

 در آن نامه چنين نوشته بود: ((ماوى[ حسيـن بـن روح] را مـى شناسيـم. خداوند تمام خوبيها و خشنـوديهاى خـود را به او بشناساند و با عنايات خود او را خـوشحال كنـد. از نامه او آگاه شديم و به او در مسـووليتـى كه به او واگذار كرده ايـم, اطمينان داريـم. او نزد ما مقامـى دارد كه سبب خشنـودى او است. خـداوند احسانـش را به او افزونتر كنـد)). حسيـن بـن روح, كه بيست و يك سال نيابت امام را بر عهده داشت, از مقام علمى والايى برخـوردار بـود. او كتابـى در فقه به نام ((التاءديب)) نـوشت كه علماى آن روز حوزه علميه قـم محتوايش را تاءييد كرده بودند. فقهاى بزرگ شهر قـم در آن عصر با تمام علـم و فقاهت از وى پيروى مـى كردند.

((على بن بابويه)); محدث نامدار قم, براى ديدار با حسيـن بـن روح به بغداد رفت, و پاسخ پـرسشهايـش را از وى دريافت كرد و به قـم بازگشت. حسيـن بـن روح پايگاه اجتماعى و مـوقعيت دينى والايى كسب كرد تا آنجا كه همه مخالفان و موافقانـش او را خردمندتريـن مرد زمانه مى دانستند. البته ايـن امر همان فقاهت, دانـش و تقواى او بـود. او در برابر متعصبان و قدرتمندان روزگارش ماءمور به تقيه بـود. با ايـن همه, از سال 312 ـ 317هـ .ق گرفتار زنـدان خليفه مقتدر عباسى شد. اما در ايـن مدت هـم به وسيله چند وكيل كارهاى شيعيان را سر و سامان داد.

از نكات مهمى كه در زمان وى روى داد, موضوع برخـورد با كتابهاى گمراه كننده بود. ابـوجعفر محمد بن علـى شلمغانى معروف به ((ابـن ابى العزاقر)) كه از علماى صاحب تاءليف بـود, به خاطر جاه طلبى و حسادت ادعاى نيابت كرد و آراى فاسد ديگرى, كه حلـول و تناسخ را تاءييد مـى كرد, بر زبان راند. مـدتـى بعد, بر دست حسيـن بـن روح نامه اى از امام زمـان در لعن وى صـادر شـد. در پـى ايـن واقعه, مردم نزد حسيـن بـن روح آمـدنـد و از تكليفشان در مقابل كتابهاى شلمغانـى ـ كه خانه هايشان را پر كرده بـود ـ پرسيدنـد؟ او پاسخ داد: همان را مى گويـم كه ابـومحمد حسـن بـن على عسكرى(ع) فرموده است.

 وقتـى در بـاره كتـابهاى بنـى فضـال از امـام حسـن عسكــرى پرسيدند, حضرت فرمـود: آنچه از ما روايت كرده اند, بپذيريد و هر چه از خود گفته اند, ترك كنيد. ابوالقاسم حسيـن بـن روح نوبختى سـرانجـام در 18 شعبـان سـال 326 وفات يافت و در محله نـوبختيه بغداد به خاك سپرده شد. شيخ عباس قمى مى نويسد: ايـن مزار در يك خانه شخصى واقع شده كه اگر كسى بخـواهد وارد آن شود, نخست بايد از صاحبخانه اجازه بگيرد. آن وقت داخل شـود ... هنـوز اهل خيرى پيدا نشـده تا ايـن خانه را بخرد و صحـن مناسبـى همراه با چنـد ايوان و حوض در اطراف آن بسازد. ايـن كار, علاوه بر تعظيـم صاحب بزرگـوار آن, محل اجتماع و پناهگاه شيعيان در شهر بغداد خـواهد شد.

ابوالحسن على بن محمد سمرى

حسيـن بـن روح پـس از بيست و يك سـال تلاش, به دستـور امام عصـر, شخصيت گرانقدر بغداد به نام ((علـى بـن محمد سمرى)) را به نيابت معرفى كرد.

علـى بـن محمـد از شعبان 326 تا نيمه شعبان 329هـ .ق نيابت امام را بر عهده گرفت. ولى هنگام مرگ كسى را, به عنوان جانشيـن خـود معرفى نكرد. شيخ طوسى به نقل از احمد بـن محمد صفوانى, مى نويسد: ابوالقاسم, حسيـن بـن روح به ابوالحسـن; محمد سمرى امر نيابت را وصيت كرد.

سمرى هـم همان كارهايى كه نـوبختى مى كرد, انجام داد. وقتى زمان مرگ على بـن محمد فرا رسيد, شيعيان به حضور مـن آمدند و از وكيل و نايبـش پرسيدند: او گفت: ماءمـور نيستـم, به عنوان نايب, كسى را معرفـى كنـم! شيخ صـدوق نيز مـى نـويسـد: هنگام وفـات, از او خواستند جانشينـى معرفـى كند, گفت: خدا را امرى است كه خـود به انجام مى رساند. از علـى بـى محمد كرامات بسيار ديده شد كه هر يك كمال ايمانـش را نشان مـى دهد. از جمله خبرى است كه صدوق ده سال بعد از شـروع غيبت از صالح بـن شعيب طالقانـى نقل مـى كنـد. صالح مى گويد: ((احمد بن ابراهيـم بـن محلد)) به مـن گفت: در بغداد نزد مشايخ و علما رسيدم. در آن مجلـس ((علـى بـن محمـد سمرى)) بـدون مقدمه گفت:

خدا ((على بن حسيـن بـن بابـويه[ ((پدر صدوق] را رحمت كند. مشايخ تاريخ اين روز را يادداشت كردند. بعد خبر رسيد كه على بـن حسيـن بـن بابويه در همان روز درگذشته است. همچنيـن ((ابـوجعفـر محمـد بن على بن حسين بن بابويه)) به نقل از ((احمد بـن حسن)) مى گويد: در همـان سـالـى كه ابـوالحسـن سمـرى رحلت كـرد, در بغداد بــودم. چند روز پيـش از وفات نزدش رفتـم و توقيعى را به مردم نشان داد كه در آن نوشته بود:

اى علـى بـن محمـد سمرى, خـداوند پاداش برادرانت را در سـوگ تـو بيشتر كند.

تو تا شـش روز ديگر خواهى مرد. پـس امور خود را سامان بده و به هيچ كس وصيت نكـن. زيرا غيبت كامل واقع شده, ظهورى نخواهد بود; مگر به اجازه خداى تعالى; و ايـن پس از مدت درازى خواهد بود كه دلها را سختى و قساوت فرا گيرد و زميـن از جـور و ستـم پر شـود