
ابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) در رفتار با برادرش امام حسين ( عليه السّلام ) حقيقت بـرادرىِ صـادقـانـه اسلامى را به نمايش گذاشت و همه ارزشها و الگوهاى آن را آشكار كرد. هيچ يك از انواع ادب ، احسان و نيكى نماند، مگر آنكه حضرت آن را درباره امام رعايت كـرده و بـه كـار بست . از جمله زيباترين جلوه هاى مواسات و برادرى آن بود كه در روز عـاشـورا پـس از آنـكـه بـر آب فـرات دسـت يـافـت ، مـشتى آب برگرفت تا عطش خود را فـرونـشـانـد و قـلب سـوزان چـون اخـگـرش را خـنـك كند، ناگهان در آن لحظات هولناك ، تـشنگى برادرش امام حسين و اهل بيتش ( عليهم السّلام ) را به ياد آورد، شرافت نفس و علوّ طـبـع ، او را بـه ريـخـتـن آب واداشت و همدردى خود را در آن محنت كمرشكن نيز با برادرش نشان داد.
صـفـحات تاريخ ملتها و امتها را بنگريد، آيا چنين برادرى صادقانه خواهيد يافت ؟! به كارنامه شريفان و نجيب زادگان دنيا نگاه كنيد آيا چنين ايثار و نجابتى را خواهيد ديد؟!
اللّه اكبر!
اين چه رحمت و چه محبت و دوستى است ! انسانيت با تمامى ارزشها و آرمانها در برابر چنين فـداكـارى و جـانبازى حضرت ، در راه امام حسين ( عليه السّلام ) سرفرود مى آورد و عظمت حضرت را پاس مى دارد.
آنـچـه مـوجـب عـظمت جانبازى ابوالفضل در راه امام حسين ( عليه السّلام ) و يارى اوست ، آن است كه اين جانبازى به انگيزه برادرى ، خويشى ، پيوند خونى و ديگر اعتبارات مرسوم ميان مردم صورت نگرفت ، بلكه به انگيزه خدايى و با خلوص نيت ، در راه پروردگار بود. ايمان حقيقى با ذات حضرت ، عجين شده بود و يكى از عناصر بارز ايشان به شمار مى رفت .
حضرت ، اين نكته را هنگامى كه دست راستش (كه منبع خير و بركت بود) از تن جدا شد با خواندن اين رجز بيان كرد: ((به خدا سوگند! اگر دست راستم را قطع كنيد، من همچنان از دينم و امامِ درست باورم ، حمايت خواهم كرد)).رجـزهـا در آن زمان نمايانگر اهداف ، اعتقادات و ارزشهايى بودند كه رجز خوان به خاطر آنـهـا پـيـكـار مـى كـرد و شـهـيد مى شد. رجز حضرت عباس ( عليه السّلام ) به صراحت و روشـنـى نـشـان مـى دهـد كـه ايـشـان بـراى دفـاع از ديـن و ارزشـهـاى اصـيـل اسـلامـى ـ كه در حكومت سياه امويان در معرض خطر قرار گرفته بود ـ و حمايت از امـام مـسـلمين ، ريحانه رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله ) امام حسين ( عليه السّلام ) اولين مـدافـع كـرامت انسانى مى جنگيد. اين عوامل ، حضرت را به جانبازى برانگيخت و نه عاملى ديـگـر. رمـز جـاودانـگـى و پـايـنـدگـى و عـظـمـت جـانـبـازى حـضـرت در طول قرنها و نسلها، همين است .
ابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) در راه تحقق آرمانهاى والا كه پدر آزادگان ، برادرش امام حسين ( عليه السّلام ) بانگ آنها را سر داده بود، شهيد شد. از مهمترين خواسته هاى امام ، برپايى حكومت قرآن در شرق ، گسترش عدالت ميان مردم و توزيع بهره هاى زمين بر آنـان بـود؛ زيـرا نـعـمـتـهـاى الهـى بـه گـروهـى خـاص تـعـلّق نـدارد. ابوالفضل براى بازگرداندن آزادى و كرامت مسلمانان ، گسترش رحمت اسلامى ميان مردم و نـعـمت بزرگ اين دين كه نابودى ظلم و ستم را هدف خود ساخته بود و ايجاد جامعه اى كه در آن هرگز ترس و هراس جايى نداشته باشد، به شهادت رسيد.
ابـوالفـضـل ، مـشـعـل آزادى و كـرامت را برگرفت ، كاروانهاى شهيدان را به عرصه هاى شرف و ميدانهاى عزت ، راهبرى كرد و پيروزى را براى ملتهاى مسلمان كه زير چكمه هاى جور و ستم دست و پا مى زدند به ارمغان آورد.
ابـوالفـضـل بـراى حـاكـمـيت ((كلمة اللّه )) در زمين به ميدانهاى جهاد شتافت ؛ همان كلمه و پيامى كه راه زندگى كريمانه را به مردم نشان مى دهد.
پـدر آزادگـان ، امـام حـسـيـن ( عـليـه السّلام ) قيام بزرگ خود را آغاز كرد و با آن ، مفاهيم كـتـاب خـدا را روشن ساخت . قيام را عبرتى براى خردمندان كرد و استحكامات ظلم و جور را درهم كوبيد. امام قيام بى مانند و جهت دهنده خود را ـ همان طور كه فرموده بود ـ كجروانه ، مـفـسـدانـه ، ظـالمـانـه و بـدون تـعـمـق ، آغـاز نكرده بود، بلكه مى خواست وضعيت تلخ و نـاگـوارى را كـه امـت در پـى حـكومت منحرف اموى و مخالف تمام قوانين و سنتها، در آن مى زيـسـت ، تـغـيـيـر دهـد؛ نـظـامـى كـه زنـدگـى مـردم را بـه جـهـنـّمـى تحمل ناپذير مبدل كرده و شهرهاى مختلف اسلامى را دچار انواع ظلم و هراس ساخته بود.
در ايـن مـيـان ، شـهـرهـاى زيـر سـلطـه ((زيـاد بن ابيه )) والى معاويه بر عراق و برادر نامشروعش ، شرايط سخت ترى داشتند. ((زياد)) آتش فتنه را برافروخته بود، ميان مردم ، بـرخـلاف حـكم خدا رفتار مى كرد، بى گناه را به جاى گناهكار و بازمانده را به جاى فـرارى ، مـجـازات مـى كـرد و بـا تـهـمـت و گـمـان ، افـراد را مـى كـشت . ((زياد)) در آغاز فـرمـانـرواييش موارد فوق را به صراحت اعلام كرد و مو به مو آنها را به اجرا درآورده و بر زندگى مردم منطبق ساخت .
جـبـاران امـوى و طـاغـيـان سـرمـايـه دار قريش ـ كه قصد از بين بردن تمامى دستاوردهاى اسلامى و مجد و عظمت امت را در سر داشتند ـ حكومت امت را به دست گرفته و سرنوشت آنان را رقـم مـى زدنـد؛ اعـتقادات ، زندگى فكرى و اجتماعى آنان در خطر بود و درآمدهاى كلان اقتصادى در جهان اسلام ، صرف شهوتهاى حُكّام مى شد.
نـواده رسـول اكـرم ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) و آرزوى اسـلام و اوليـن مـسـؤ ول نـگـهـبـان مسلمانان و حافظ زندگى اجتماعى آنان ، نمى توانست در برابر اين افسار گسيختگى ساكت بنشيند، لذا پدر آزادگان براى رهايى مسلمانان و بازگرداندن زندگى انـسـانـى و كريمانه براى آنان بر امويان شوريد؛ چقدر امام براى اسلام مفيد بود و چه بسيار به مسلمانان لطف رساند!
حماسه كربلا از مهمترين حوادث جهانى ، بلكه از مهمترين كوششهاى شگفت آورى است كه در ميدانهاى نبرد مسلحانه بر ضد ظلم و طغيانگرى ، به تمام اهداف خود دست يافته است . ايـن قـيـام ، مـسير تاريخ ملتهاى اسلامى را تغيير داد و افقهاى روشن براى سرپيچى از ظالمان و طاغيان ، در برابر آنان گشود.
ايـن حـمـاسـه جـاودانـه ، عـواطف آزادگان را برانگيخت و آنان را براى آزادى جامعه از يوغ بندگى و خوارى و رهايى از حكومت نامشروع ، به عرصه نبرد مسلحانه كشاند.
سيدالشهداء ( عليه السّلام ) در قيام جاويد خود پيروز شد، اهداف و آرمانهاى حضرت نيز پـيـروز شـدنـد. پـس از آن ، الگـويـى بـراى جـنـگ ، جـاويدان و مقدس شد كه در هر زمان ظالمان و طاغيان را مى راند و انقلابيون را با روح جانبازى و فداكارى ، مدد مى رساند.
از جـمـله مـهـمـترين پيروزيهاى درخشان نگهبان حرم در قيام خود، گرفتن مشروعيت از حكومت امـوى بـود، حـضـرت نـشـان داد كه حكومت يزيد در هيچ صورتى نماينده اسلام و مسلمانان نـيـسـت و مـورد رضـايـت امت نمى باشد، بلكه حكومتى ديكتاتورى است و پايه هاى آن بر ((شمشير)) و ((نطع [ بلى قربان گفتن ])) قرار دارد، نه اختيار امت .
پدر آزادگان ـ گويى ـ ديناميت در پايه هاى حكومت اموى كار گذاشت و آن را يكسره ويران كرد و بدين ترتيب نشانه هاى طغيانگرى ، فسق و فجور و جبروت آنان را محو نمود. پس از آن ، حـكـومـت امـوى بـه نـمـونـه اى سـيـاه بـراى هـر حـكـومـت مـنـحـرف از حـق و حـقـيـقـت بدل شد.
قـيـام سـرور آزادگـان ، ملتهاى اسلامى را از خواب غفلت بيدار كرد آنان نيز چون نيروىِ درهـم شـكننده اى با دادن شعار آزادى ، استقلال و كرامت انسانى ، براى رهايى از آن حكومت سـيـاه ، دسـت بـه قيامهاى پياپى زدند؛ اين قيامهاى پى درپى كه ادامه قيام حسين ( عليه السّلام ) بود، سرانجام حكومت اموى را سرنگون كرد و از صفحه روزگار محو نمود. نـاگـفـتـه نـمـانـد جـنـايـاتـى كـه بـر سـر امـام حـسـيـن و اهل بيتش ( عليهم السّلام ) آمد، ناگهانى و غير منتظره نبود، بلكه نتيجه مستقيم انحرافات و كـجـرويـهـاى سـيـاسـى حـُكـّام و مـسؤ ولانى بود كه به حكومت ، چون منبع درآمد و وسيله دستيابى به ثروتهاى كلان مى نگريستند. آنان اين مطلب را درك نكرده بودند كه اسلام ، حـكـومـت را ابـزار خـدمـت بـه جامعه و تحول فكرى و اقتصادى مردم مى داند و حاكم را در بـرابـر خـدا مسؤ ول مى شناسد تا در اقتصاد امت ، درست رفتار كند، پس به شدت بايد در آن احـتـيـاط كـند. رئيس دولت و ديگر اعضاى حكومت حق ندارند براى خود يا بستگانشان امتيازى قايل شوند و بخشى از اموال دولتى را به خودشان اختصاص دهند.
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۰/۰۴/۱۴ ساعت 16:47 توسط غلام حلقه به گوش
|